kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۶۰۶۷
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۸:۳۳

تفقّه در دین، یک ضرورت برای شناخت روح دین 

 
قرآن- در آیه 122 سوره توبه معروف به آیه «نفر»- مسئله‏‌اى را طرح كرده است به نام تفقّه در دين. اين كلمه معنايى بالاتر از معناى علم دين مى‏فهماند. يك علم دين داريم، يك تفقّه در دين.
علم‌، يك مفهوم وسيعى است، هر دانستنى را علم مى‏گويند ولى تفقّه به‏طور كلى در هر موردى استعمال نمىشود. تفقّه در جايى گفته مىشود كه انسان يك دانش عميقى پيدا كند، يعنى علم سطحى علم هست ولى تفقّه نيست. 
معناى تفقّه در دين اين است كه انسان دين را سطحى نشناسد؛ يعنى در دين، روحى هست و تنى، در شناختن دين تنها به شناختن تن اكتفا نكند.
ما در احاديث گاهى برمى‌خوريم به اين‌گونه مضامين:
روزى برسد كه «لا يَبْقى مِنَ الْقُرْآنِ الّا دَرْسُهُ وَ مِنَ الْاسْلامِ الّا رَسْمُهُ‏» از قرآن جز ياد گرفتن ظاهرى و از اسلام‏ جز نقشى باقى نمى‌ماند.
اميرالمؤمنين(ع) در يك جا راجع به آينده بنى‌اميه كه بحث مى‌‏كند، مى‏گويد: مَثَل اسلام در آن زمان، مَثَل ظرفى است كه محتوى مايعى بوده است، بعد آن ظرف را وارونه كرده باشند و آن مايع ريخته باشد، ظرف خالى باقى مانده است.
قسمتى از دستورهاى دين شكل ظرف را دارد براى دستورهاى ديگرى كه شكل آب را دارد. 
يعنى اين ظرف لازم است اما اين ظرف براى آن آب لازم است. اگر اين ظرف باشد آن آب هم نمى‏ريزد اما اگر آن آب نباشد و اين ظرف به تنهايى باشد، انگار نيست. 
اميرالمؤمنين مى‏خواهد بفرمايد كه بنى‌اميه‌، اسلام را توخالى مى‏كنند، مغزش را به كلى از ميان مى‌برند و فقط پوستى براى مردم باقى مى‏گذارند. 
تعبير ديگر اين است كه: «وَ لُبِسَ الْاسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلوباً»
(نهج‌البلاغه، خطبه 108)- یعنی- در آن زمان اين لباس را كه نامش اسلام است مىپوشند اما مثل اينكه پوستينى را وارونه پوشيده باشند، هم خاصيت خودش را از دست می‌‏دهد و هم اسباب مسخره مى‏شود.
خود اينها مى‏رساند كه لباس اسلام را به دو شكل مىشود به تن كرد:
 يك شكل اينكه يك امر بى‌خاصيت‌، بى‌مغز جلوه كند و شكل ديگر اينكه معنى‌دار باشد.  يكى از رفقا نقل مى‌كرد كه من يك وقتى گرفتارى بسيار شديدى داشتم. براى انجام يك كار خيلى كوچك كه اصلاً زحمت هم نداشت ولى براى من ارزش فوق‌‏العاده‌اى داشت، به يكى از رفقا مراجعه كردم. او در جواب گفت كه من الان بايد به نماز جماعت بروم. 
اگر در اينجا انسان بگويد اسلام كه اين همه به نماز جماعت توصيه كرده است ارزش قضاى حاجت يك مسلمان را از بين برده است، اين غلط است. مگر براى خدا فرق مىكند كه ما نماز تنها بخوانيم يا نماز جماعت؟
اسلام كه گفته است نماز با جماعت خوانده شود براى اين است كه مردم در آن حالى كه حالت روحانيت و معنويت است، چشم‌شان‏ به صورت يكديگر بيفتد و به اوضاع يكديگر رسيدگى كنند. اينكه گفته‏‌اند اگر نماز را به جماعت بخوانيد اين مقدار ثوابش زياد مى‏شود، براى اين است كه شما را به يكديگر مهربان‌تر مى‏كند، در قضاى حوايج يكديگر ساعى‌‏تر مى‏كند؛ يعنى نماز را به جماعت خواندن، پوسته‌‏اى است كه مغزى در آن نهفته است. مغز آن، عواطف اجتماعى و علاقه‏‌مند بودن به سرنوشت‏ ديگران است. اينها دلالت مى‏كند بر اينكه اسلام، پوستى دارد و مغزى، ظاهرى دارد و باطنى.
پس- دین‌شناسی- تفقّه لازم دارد. تفقّه اين است كه انسان‌، معنى
- روح و باطن دین- را به دست بياورد.(1)
حفظ ظاهر و از بين بردن محتواى اسلام، سیاست امویان
آنچه كه بنى‌اميه در صدر اسلام به وجود آوردند [اين بود كه‏] در عين حفظ شعائر اسلامى و ظواهر اسلامى [محتواى اسلام را از بين برده بودند.] 
در زمان آنها بانگ اذان از زمان پيغمبر بلندتر بود يعنى بالاى مأذنه‏ها بيشتر اذان مى‏گفتند، مسجد و مناره و مأذنه از زمان پيغمبر بيشتر بود. جمعيتى كه در حج شركت مى‏كردند، انبوه جمعيت در زمان بنى‌اميه از زمان پيغمبر بيشتر بود. صف‌هاى نماز جماعت در زمان آنها از صفوف جماعت در زمان پيغمبر درازتر و طولانى‏تر بود.
ظاهر ماه رمضان در زمان آنها از زمان پيغمبر محفوظ‌تر بود. 
ظواهر كاملاً محفوظ بود، اما آن روح‌ها، آن معناها، آن حقيقت‌ها، آن خلوص‌ها، آن توحيدها، آن عدالت‌ها، آن امر به معروف و نهى از منكرها، آن صفاى اخلاق‏ها، از آنها ديگر خبرى نبود. 
امام على(ع) فرمود: لُبِسَ الْاسْلامُ‏ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلوباً (نهچ‌البلاغه‌، خطبه 108) جامه اسلام را مى‏پوشند (و از تن بيرون نمى‏كنند) ولى مانند پوستينى كه آن را وارونه پوشيده باشند. پوستين خصلتش گرمى و زيبايى آن است ولى اين در صورتى است كه آن را درست بپوشند، اگر وارونه بپوشند و پشم‌ها بيرون باشد اولا سرد است و ثانيا يك شى‏ء موحش است كه هركس مى‏بيند خيال مى‏كند يك خرس راه مى‏رود.
... امام حسين(ع) وقتى كه مظالم و مفاسد بنى‌اميه را شرح مى‏دهد همه اين نكات در كلام او منعكس است: ايها الناس ظلم اينها را ببينيد، تبعيض‌هاى اينها را ببينيد، استيثارهاى اينها را ببينيد.
ايها الناس اينها مردم را به دو دسته قسمت كردند: مردمى برخوردار و خورنده و مردمى مظلوم و مستضعف. ايها الناس ببينيد فساد اخلاق را به كجا رسانده‏اند!(2)
ــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (اسلام و نيازهاى زمان(1 و 2))، ج‏21، صص: 161-159 با تلخیص و ویرایش.
2. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (نقش حادثه كربلا در تحول تاريخ اسلامى(پانزده گفتار))، ج‏25، صص: 312-311 با تلخیص و ویرایش جزئی.