تفقّه در دین، یک ضرورت برای شناخت روح دین
قرآن- در آیه 122 سوره توبه معروف به آیه «نفر»- مسئلهاى را طرح كرده است به نام تفقّه در دين. اين كلمه معنايى بالاتر از معناى علم دين مىفهماند. يك علم دين داريم، يك تفقّه در دين.
علم، يك مفهوم وسيعى است، هر دانستنى را علم مىگويند ولى تفقّه بهطور كلى در هر موردى استعمال نمىشود. تفقّه در جايى گفته مىشود كه انسان يك دانش عميقى پيدا كند، يعنى علم سطحى علم هست ولى تفقّه نيست.
معناى تفقّه در دين اين است كه انسان دين را سطحى نشناسد؛ يعنى در دين، روحى هست و تنى، در شناختن دين تنها به شناختن تن اكتفا نكند.
ما در احاديث گاهى برمىخوريم به اينگونه مضامين:
روزى برسد كه «لا يَبْقى مِنَ الْقُرْآنِ الّا دَرْسُهُ وَ مِنَ الْاسْلامِ الّا رَسْمُهُ» از قرآن جز ياد گرفتن ظاهرى و از اسلام جز نقشى باقى نمىماند.
اميرالمؤمنين(ع) در يك جا راجع به آينده بنىاميه كه بحث مىكند، مىگويد: مَثَل اسلام در آن زمان، مَثَل ظرفى است كه محتوى مايعى بوده است، بعد آن ظرف را وارونه كرده باشند و آن مايع ريخته باشد، ظرف خالى باقى مانده است.
قسمتى از دستورهاى دين شكل ظرف را دارد براى دستورهاى ديگرى كه شكل آب را دارد.
يعنى اين ظرف لازم است اما اين ظرف براى آن آب لازم است. اگر اين ظرف باشد آن آب هم نمىريزد اما اگر آن آب نباشد و اين ظرف به تنهايى باشد، انگار نيست.
اميرالمؤمنين مىخواهد بفرمايد كه بنىاميه، اسلام را توخالى مىكنند، مغزش را به كلى از ميان مىبرند و فقط پوستى براى مردم باقى مىگذارند.
تعبير ديگر اين است كه: «وَ لُبِسَ الْاسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلوباً»
(نهجالبلاغه، خطبه 108)- یعنی- در آن زمان اين لباس را كه نامش اسلام است مىپوشند اما مثل اينكه پوستينى را وارونه پوشيده باشند، هم خاصيت خودش را از دست میدهد و هم اسباب مسخره مىشود.
خود اينها مىرساند كه لباس اسلام را به دو شكل مىشود به تن كرد:
يك شكل اينكه يك امر بىخاصيت، بىمغز جلوه كند و شكل ديگر اينكه معنىدار باشد. يكى از رفقا نقل مىكرد كه من يك وقتى گرفتارى بسيار شديدى داشتم. براى انجام يك كار خيلى كوچك كه اصلاً زحمت هم نداشت ولى براى من ارزش فوقالعادهاى داشت، به يكى از رفقا مراجعه كردم. او در جواب گفت كه من الان بايد به نماز جماعت بروم.
اگر در اينجا انسان بگويد اسلام كه اين همه به نماز جماعت توصيه كرده است ارزش قضاى حاجت يك مسلمان را از بين برده است، اين غلط است. مگر براى خدا فرق مىكند كه ما نماز تنها بخوانيم يا نماز جماعت؟
اسلام كه گفته است نماز با جماعت خوانده شود براى اين است كه مردم در آن حالى كه حالت روحانيت و معنويت است، چشمشان به صورت يكديگر بيفتد و به اوضاع يكديگر رسيدگى كنند. اينكه گفتهاند اگر نماز را به جماعت بخوانيد اين مقدار ثوابش زياد مىشود، براى اين است كه شما را به يكديگر مهربانتر مىكند، در قضاى حوايج يكديگر ساعىتر مىكند؛ يعنى نماز را به جماعت خواندن، پوستهاى است كه مغزى در آن نهفته است. مغز آن، عواطف اجتماعى و علاقهمند بودن به سرنوشت ديگران است. اينها دلالت مىكند بر اينكه اسلام، پوستى دارد و مغزى، ظاهرى دارد و باطنى.
پس- دینشناسی- تفقّه لازم دارد. تفقّه اين است كه انسان، معنى
- روح و باطن دین- را به دست بياورد.(1)
حفظ ظاهر و از بين بردن محتواى اسلام، سیاست امویان
آنچه كه بنىاميه در صدر اسلام به وجود آوردند [اين بود كه] در عين حفظ شعائر اسلامى و ظواهر اسلامى [محتواى اسلام را از بين برده بودند.]
در زمان آنها بانگ اذان از زمان پيغمبر بلندتر بود يعنى بالاى مأذنهها بيشتر اذان مىگفتند، مسجد و مناره و مأذنه از زمان پيغمبر بيشتر بود. جمعيتى كه در حج شركت مىكردند، انبوه جمعيت در زمان بنىاميه از زمان پيغمبر بيشتر بود. صفهاى نماز جماعت در زمان آنها از صفوف جماعت در زمان پيغمبر درازتر و طولانىتر بود.
ظاهر ماه رمضان در زمان آنها از زمان پيغمبر محفوظتر بود.
ظواهر كاملاً محفوظ بود، اما آن روحها، آن معناها، آن حقيقتها، آن خلوصها، آن توحيدها، آن عدالتها، آن امر به معروف و نهى از منكرها، آن صفاى اخلاقها، از آنها ديگر خبرى نبود.
امام على(ع) فرمود: لُبِسَ الْاسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلوباً (نهچالبلاغه، خطبه 108) جامه اسلام را مىپوشند (و از تن بيرون نمىكنند) ولى مانند پوستينى كه آن را وارونه پوشيده باشند. پوستين خصلتش گرمى و زيبايى آن است ولى اين در صورتى است كه آن را درست بپوشند، اگر وارونه بپوشند و پشمها بيرون باشد اولا سرد است و ثانيا يك شىء موحش است كه هركس مىبيند خيال مىكند يك خرس راه مىرود.
... امام حسين(ع) وقتى كه مظالم و مفاسد بنىاميه را شرح مىدهد همه اين نكات در كلام او منعكس است: ايها الناس ظلم اينها را ببينيد، تبعيضهاى اينها را ببينيد، استيثارهاى اينها را ببينيد.
ايها الناس اينها مردم را به دو دسته قسمت كردند: مردمى برخوردار و خورنده و مردمى مظلوم و مستضعف. ايها الناس ببينيد فساد اخلاق را به كجا رساندهاند!(2)
ــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (اسلام و نيازهاى زمان(1 و 2))، ج21، صص: 161-159 با تلخیص و ویرایش.
2. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (نقش حادثه كربلا در تحول تاريخ اسلامى(پانزده گفتار))، ج25، صص: 312-311 با تلخیص و ویرایش جزئی.